دل پیچه

ساخت وبلاگ
به کنجکاو گفته بودم یه موقع که حوصله داشتم یه آهنگ پیانو می ذارم و امروز فکر کردن به این که انشاالله فردا رو که از سر بگذرونیم یه عاااااااالمه تعطیلی پیش رو داریم حوصلمو سرجاش آورد. ^_^
در ضمن خیلی با دقت گوش نکنید! چندتا نت از دستم در رفت، خودتون سعی کنید متوجه نشید P; (((:

دل پیچه...
ما را در سایت دل پیچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1aftabparastb بازدید : 131 تاريخ : يکشنبه 29 اسفند 1395 ساعت: 0:33

یکی از ایرادهای بزرگ ارگان های دولتی–حداقل این دو ارگانی که بنده در آن ها شاغل هستم- این است که نظر و سلیقه شخصی افراد نقش مهم و پررنگی در آینده شغلی افراد دارد. مخصوصا در درمانگاه که زیردستی ها یک جور حال به هم زنی دست و پای بالا دستی ها را می لیسند که آدم دلش می خواد بالا بیاورد!! به شخصه نه حاضرم دل پیچه...
ما را در سایت دل پیچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1aftabparastb بازدید : 137 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 7:13

تیر خلاص مریضی و سرماخوردگی هفته پیش زده و بنده بعد از یک 24 ساعتی که رسما کله پا شدم، در حال حاضر در مسیر ریکاوری هستم. رویم نمی شد زنگ بزنم بگویم دوباره حالم بد است و علارغم همه سرگیجه و چشم سیاهی رفتن ها و ... با سرعت مورچه و از گوشه خیابان رانندگی کردن خودم را رساندم درمانگاه و بعد گلاب به رویتا دل پیچه...
ما را در سایت دل پیچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1aftabparastb بازدید : 134 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 0:53

شاید دوستت دارم همین باشد... که من وقتی تو را می بینم با همه غریب می شوم حتی در گوشه اتاق با کسی شبیه خودم در آینه   شاید دوستت دارم همین باشد که من وقتی تو را ندارم  چوب حراج می زنم بر تمام دارم هایم از بی کسی   شاید دوستت دارم همین باشد که وقتی تو را ندارم از زمین هم متنفر می شوم و احساس می کنم که تنها تویی که می توانی مرا عاشق کنی   چیزی بگو مرا شیفته کلماتی کن که هرگز نمی گویی اگر زحمتی نیست بگو که نباید بترسم و نباید بلرزد دلم و اگر اشک به چشمانم بیاید می روی از هوش   این ها را بگو لطفا! حتی اگر شوخی کوچکی هستند برای تو چرا که من مانند کودکی هایم انگار قایق کاغذی به آب انداخته ام با دوست داشتن تو   قایقی که با رسیدن به اولین پیچ جوی را تا ته غرق خواهد کرد... دل پیچه...
ما را در سایت دل پیچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1aftabparastb بازدید : 127 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 21:03

گوش کنید و لذت ببرید ^_^

متن و ترجمه در ادامه مطلب...

ادامه مطلب
دل پیچه...
ما را در سایت دل پیچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1aftabparastb بازدید : 133 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 21:03

نمی دانم تا حالا دقیقا چند بار این را رسما اعلام کرده ام که من از این کار به حد مرگ متنفرم! از مسیرم تا شبکه! از جایی که ماشینم را پارک می کنم. ازاین راهروی قطار مانندی که اتاق من ته ته آن است آنقدر که همیشه فکر می کنم اگر چاره داشتند بخش غذا و دارو را از آن طرف سالن کلا بیرون می انداختند! از داروخانه فلان شهر شکایت آورده اند. شکایتشان را می گیرم و کاغذبازی های لازم را انجام می دهم و برای پیگیری تماس های تهدید آمیزی که به ایشان شده، ارجاعشان می دهد به واحد حراست. توی راه بازرسی مرکز بهداشت فلان روستا هستیم که زنگ می زنند که آب دستت است بگذار زمین و برگرد! طرف (همان داروخانه داری که شکایتش از یک داروخانه دیگر را ثبت کرده بودم) رفته اتاق امور عمومی به ایشان تهمت زده که شما با فلانی که در داروخانه کار می کند فامیلی و داری جانبداری می کنی. ایشان هم انگار آتشش زده باشند! به من که زنگ زد احساس می کردم از توی گوشی حرارت می زند بیرون. کار را نیمه کاره رها می کنم و برمی گردم و در راه بازگشت هر چه بد و بیراه از بچگی تا حالا یادگرفته ام را توی ذهنم مرور می کنم! شبکه که می رسم می بینم زنگ زده اند دل پیچه...
ما را در سایت دل پیچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1aftabparastb بازدید : 123 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 21:03

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
دل پیچه...
ما را در سایت دل پیچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1aftabparastb بازدید : 128 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 21:03

از همان صبح که از خواب بیدار می شوم آن روی خوبم است! گلویم درد می کند و نوید سرماخوردگی اساسی می دهد. حالا هم که تب دارم و حالم بد است. می گردم یک بروفن پیدا می کنم. فایده ندارد. به داروخانه کوچک خانگی ام مراجعه می کنم ببینم کَرَمش چقدر است. دنبال یک مسکن خوبم...و موقع بیرون آوردن شیاف های دیکلوفناک دچار دوگانگی می شوم که آیا واقعا حالم آنقدر بد هست که دست به دامن چنین راه های –از دیدگاه خود بنده- منافی کرامت انسانی شوم یا نه؟ و عصبانی می شوم که این دانشمندان فارماسیوتیکس چه غلطی می کنند که هنوز راه شرافتمندانه تری برای انتقال دارو به بدن پیدا نکرده اند؟؟ بی خیالش می شوم و دست آخر یک قرص ریزاتریپتان –سلام و درود به ارواح طیبه سازنده اش- مشکل را حل می کند... از سر کار که برمی گردم می خوابم روی تخت و پتو را تا خرخره می کشم بالا. سرم که بهتر می شود یلدا را صدا می زنم و می گویم برود لپ تاپم را بیاورد، روشن کند، فلشم را هم از توی جیب پالتویم در بیاورد و به آن متصل کند، آماده که شد آن را بگذارد بالای تخت، مرا ببوسد و از اتاق برود بیرون. سر و صدا هم نکند که اصلا اعصاب ندارم...! تمام مدتی هم دل پیچه...
ما را در سایت دل پیچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1aftabparastb بازدید : 116 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 21:03

یک ماه و نیم از این وضعیت می گذرد. از این وضعیت صبح ساعت 7:30 سرکار رفتن و شب ساعت 8 شب برگشتن خانه! می شود روزی تقریبا 12 ساعت کار... تا یک جاهایی هم با قدرت پیش رفته ام ولی انگار ناگهان بدن آدم از انرژی خالی شود! گاهی فکر می کنم به جای راه رفتن دارم روی زمین می خزم. عصرها چشمم به ساعت خشک می شود و این عقربه های لعنتی تکان نمی خورند و پیش نمی روند و فکر کردن به این که این وضعیت تا 4 ماه دیگر هم ادامه خواهد داشت اشک به چشمانم می آورد. دلم یک تغییری، تنوعی، چیزی می خواهد. یک آن می زند به سرم و مثل خیلی تصمیم های این مدلی دیگرم سریعا پیام می دهم در گروه دوستانم که می خواهم آخر فروردین یا اردیبهشت یا یک وقتی بروم سنگاپور یا هند یا یک جای دیگر... کی میاد؟ بیتا اعلام آمادگی می کند و حالا تفریحم این است که مواقع بیکاری تور و هتل سرچ کنم. در حالی که اصلا نمی دانم با توجه به این که در دو ارگان دولتی کار می کنم امکان مرخصی گرفتن از هر دو در یک زمان وجود خواهد داشت یا نه! آخرش هم چشمم آب نمی خورد جایی برویم... مدتی است دلم می خواهد یک کاری انجام بدهم که نمی دانم چیست! دلم می خواهد جایی بروم ک دل پیچه...
ما را در سایت دل پیچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1aftabparastb بازدید : 124 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 21:03

Farhadi at Trafalgar squar:   despite our different religions, nationalities and cultures, we are all citizens of the world  and I`m very proud to be a member of this global family...   @AsgharFarhadi: you made us all proud sir ♥ [me standing up... taking my hat off with a great feeling of respect and joy] ^_^ دل پیچه...
ما را در سایت دل پیچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1aftabparastb بازدید : 123 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 21:03

- عصر می ری سر کار؟؟

- نه، خدا رو شکر سرما خوردم حالم بده! ://

دل پیچه...
ما را در سایت دل پیچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1aftabparastb بازدید : 118 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 21:03

گوش کنید من این آلبومو در حد اوردوز گوش کردم! برجسته ترین تصویری که ازین آهنگا تو ذهنم زنده می شه مربوط می شه به خاطره سفرم با دوستم از شهر شمالی به تهران... با قطار... کوه های برفی... گرمای قطار... سفیدی برف... بی عجله... بعد امتحان... راهروی خنک... خنده های یواشکی با دوستم... کتاب غیردرسی... روزهای بی دغدغه بین دو ترم... احساس آرامش... خیالبافی... و دوستی که منو جودی صدا می کرد!  حتی یادآوریشم واسم قشنگه :) دل پیچه...
ما را در سایت دل پیچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1aftabparastb بازدید : 126 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 21:03

مریضی و سرماخوردگی خیلی هم سرماخوردگی نبود! همیشه موقعی که فشار روانی زیاد است بدن من از لحاظ ایمنی شدیدا افت می کند. بعد چند روز از پا در می آید یا مثل این دفعه تب و لرز می کند با سرفه و آبریزش از اقصا نقاط صورت و می رسد به آنجا که کلا صدا می رود و فقط سیما داریم! شاید باورتان نشود ولی واقعا ناراحت نبودم که مریضم. حتی خوشحال بودم که "آخ جون، استعلاجی!" باور کنید سرم به جایی نخورده! ساقی ام را هم عوض نکرده ام! :// فقط دلم می خواست چند روزی خانه باشم و روز بخوابم و شب بخوابم... و در حال نشستن و ایستادن بخوابم... بیدار شوم و بی دغدغه آنتی هیستامین های خواب آور بخورم و این بار در حال غذا خوردن و راه رفتن بخوابم... شب مثل آدم های متمدن بروم مهمانی و رستوران و از طبقه 11  نگاه کنم به شهر که زیر پایمان پهن شده و فکر کنم که از چنین شهری چنین ظلمت و تاریکی بعید است! بروم کلاس زبان و به صحبت های استاد عزیزم که تازه از پاریس یا به قول خود عزیزش "پَقی" آمده گوش کنم و دلم هوای پَقی کند... با یلدا و عسل کلیپ رقص درست کنم و برای کادوی تولد مریم سایت های مختلف را زیر و رو کنم و نتوانم چیزی برایش بخر دل پیچه...
ما را در سایت دل پیچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1aftabparastb بازدید : 131 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 21:03